سلام به دوستان مهربون حالتون چطوره؟ خیلی ممنون که توی تین مدت که نتونستم بیام جویای حالم بودید. راستش سرم خیلی شلوغه .پسرها هم که با شیطنت دوچندانش کردن .اونقدر زیاد که نمیتونم تند تند بیام و ازشون بنویسم.حالا یه مختصری خاطره میذارم تا بعد بیشتر بشه ان شالله. از آقا مهبد بگم که ماشالله هزار ماشالله عزیز دلم بزرگ شده و تپلی . 3 ماهش شد گل پسر .انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان صورت ماهش رو به صورتم چسبوندن و گرمای وجودش منو لرزوند. مثل برقو باد گذشت ولی تمام لحظاتش جلوی چشمام .از خوابهای زیادش تا الان که وقت روزی 3 ساعت . از خنده های کجش تا الان که از ته دل میخنده و ما رو که میبینه ذوق میکنه.از هیجانش بخاطر این که دستش رو میشناسه و میخو...